سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آسمان آبی 56
 
قالب وبلاگ

دنگ... دنگ...

ساعت گیج زمان در شب عمر

‏می‌زند پی‌درپی زنگ

زهر این فکر که این دم گذراست

‏می‌شود نقش به دیوار رگ هستی من

لحظه‌ام پر شده از لذت

‏یا به زنگار غمی آلوده است

‏لیک چون باید این دم گذرد،

پس اگر می‌گریم، گریه‌ام بی‌ثمر است

‏و اگر می‌خندم، خنده‌ام بیهوده است

دنگ... دنگ...

لحظه‌ها می‌گذرد

‏آنچه بگذشت نمی‌آید باز

قصه‌ای هست که هرگز دیگر

نتواند شد آغاز

‏مثل این است که یک پرسش بی‌پاسخ

بر لب سرد زمان ماسیده ‏است

‏تند بر می‌خیزم

‏تا به دیوار همین لحظه که در آن همه چیز

‏رنگ لذت دارد آویزم

‏آنچه می‌ماند از این جهد به جای

خنده‌ی لحظه‌ی پنهان شده ‏از چشمانم

‏و آنچه بر پیکر او می‌ماند، نقش انگشتانم

‏دنگ...

‏فرصتی از کف رفت، قصه‌ای گشت تمام

‏لحظه باید پی لحظه گذرد

‏تا که جان گیرد، در فکر ،دوام

‏این دوامی که درون رگ من ریخته زهر

وارهانیده ‏از اندیشه‌ی من رشته‌ی حال

‏وز رهی دور و دراز، داده ‏پیوندم با فکر زوال

‏پرده‌‏ای می‌گذرد ،پرده‌ای می‌آید:

می‌رود نقش پی نقش دگر

رنگ می‌لغزد بر رنگ

‏ساعت گیج زمان در شب عمر

می‌زند پی‌درپی زنگ

دنگ... دنگ...دنگ...

 


            

 


[ شنبه 94/8/23 ] [ 9:3 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 119
کل بازدیدها: 213142