آسمان آبی 56 |
دریا به دریا موج غم از سینه خالی می کنم صحرا به صحرا با غمت، آشفته حالی می کنم یاد از نگاه عاشقت ، یاد از زلالی می کنم با نغمه های نوحه گر ، همرنگ باران می شوم هر جمله از بغض گلویم را سوالی می کنم تا بشنوم یک پاسخی از داغ بی پایان تو مهدی جان ، آقای سیاه پوش، این روزها شکسته تر از هر روزی. دو ماه در عزای جدت ناله سرایی کردی و گریستی و امروز در غم پدرت عزاداری. چه غریبانه و دل خون کفن و تربت مهیا کردی برای پدرت. مولا جان! دست هامان خالی، چشم هامان پر از اشک و سینه هامان از داغ شهادت پدر بزرگوارت، لبریز است. آسمان هم در غم جانگداز پدرت عزادار است ،تو که جای خود داری ما شیعیان فقط می توانیم بگوییم آجرک الله یا بقیة الله ،و تو چه غریبانه زمزمه میکنی که پدر جان: یک عمر غریبی و اسیری سخت است دلتنگی و بغض و سر به زیری سخت است از چهره ی تو شکستگی می بارد در اوج جوانیت چه پیری سخت است
[ سه شنبه 93/10/9 ] [ 8:7 عصر ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |