آسمان آبی 56 |
بهار بهار ، صدا همون صدا بود،صدای شاخه ها و ریشه ها بود بهار بهار ، چه اسم آشنایی، صدات میاد اما خودت کجایی وا بکنید پنجره ها رو یا نه ،تازه کنید خاطره ها رو یا نه بهار اومد لباس نو تنم کرد ،تازه تر از فصل شکفتنم کرد بهار اومد با یه بغل جوونه ،عید رو آورد از تو کوچه تو خونه حیات ما یه غربیل،باغچه ی ما یه گلدون،خونه ی ما همیشه ،منتظر یه مهمون بهار بهار ، یه مهمون قدیمی، یه آشنای ساده و صمیمی یه آشنا که مثل قصه ها بود ،خواب و خیال همه بچه ها بود یادش بخیر ، بچگی ها چه خوب بود،حیف که هنوز صبح نشده ، غروب بود آخ که چه زود قلک عیدی هامون، وقتی شکست ،باهاش شکست دلامون بهار اومد برفا رو نقطه چین کرد،خنده به دل مُردگی زمین کرد چقدر دلم فصل بهار رو دوست داشت،واشدن پنجره ها رو دوست داشت بهار اومد پنجره ها رو واکرد ، من رو با حسی دیگه آشنا کرد یه حرفی از حرفای من کتاب شد ،حیف که همش سوال بی جواب شد دروغ نگم ، هنوز دلم جوون بود ،از صبح تا شب دنبال آب و نون بود [ یکشنبه 94/1/2 ] [ 7:45 عصر ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |