آسمان آبی 56 |
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه ی لیلا نشست گفت: یارب از چه خوارم کرده ای ؟ بر صلیب عشق دارم کرده ای؟ خسته ام زین عشق، دلخونم مکن من که مجنونم تو مجنونم مکن مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو ، من نیستم گفت: ای دیوانه، لیلایت منم در رگت پنهان و پیدایت منم سالها با جور لیلا ساختی من کنارت بودم و نشناختی [ سه شنبه 92/11/29 ] [ 11:36 صبح ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |