آسمان آبی 56 |
آقای خوبی ها نمیدانم در روز میلادت کجایی؟ اما چقدر دلم میخواست که قدِ یک چشم بر هم زدن مهمان چشمان گنهکار من می شدی. کوچه ها به یُمن میلادت چراغانی شده ، خیابانها را آذین بسته اند ، همه کام همدیگر را با شیرینی ،شیرین می کنند همه خوشحالند... اما من...!! دل غمینم ، چرا که تا تو نیایی هیچ چراغی خانه ی دلم را روشن نمیکند، هیچ شیرینی کامم را شیرین نمی کند، می دانم که دل نازنینت را با گناهانم به درد آورده ام و چشمان زیبایت با دیدن نامه ی اعمالم نمناک شده، اما تو آقای مهربانیهایی ...نورت را بر دلم بتابان دیگر نمیخواهم دلم جایگاه گناه باشد و چشمانم نظاره گر گناه. پس دریاب مرا که دل دریایی من بی تو مرداب است... [ چهارشنبه 94/3/13 ] [ 6:42 عصر ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |