آسمان آبی 56 |
روزی مرگ به سراغ مردی رفت و گفت :امروز آخرین روز از زندگی توست! مرد: اما من آماده نیستم ! مرگ : امروز اسم تو اولین نفر در لیست من است... مرد : خوب، پس بیا بشین تا قبل از رفتن با هم قهوه ای بخوریم . مرگ: " حتما " مرد به مرگ قهوه داد و در قهوه او چند قرص خواب ریخت... مرگ قهوه را خورد و به خواب عمیقی فرو رفت ... مرد لیست او را برداشت و اسم خودش را از اول لیست حذف کرد و در آخر لیست قرار داد. هنگامی که مرگ بیدار شد گفت : تو امروز با من خیلی مهربان بودی برای جبران مهربانی تو امروز کارم را از آخر لیست آغاز میکنم . بعضی از چیزها در سرنوشت تو نوشته شده اند ،*مهم نیست چقدر سخت برای تغییر آنها تلاش کنی* ، اما: هرگز تغییر نخواهند کرد...
[ پنج شنبه 94/4/25 ] [ 3:26 عصر ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |