آسمان آبی 56 |
از روز ازل که " تسبیح " دلم در بین انگشتان پر مهرت می چرخید ذکر " تو " بود که بر هر دانه ی دلم می رفت ....روزگاری گذشت و شیطان میوه " دنیا " را به من تعارف کرد؛ بند تسبیح دلم پاره شد و دانه هایش بر " خاک " افتاد ... آدم عبرت من، کوله بارش پُر شد از تجربه ای به اندازه یک " هبوط "، راستی! ای صاحب ذکر روزهای بهشتی ام، به گمانم چند دانه از آن تسبیح، بر "دامن" پر مهر تو جا مانده است،کاش بگویی برای پس گرفتنش چه کنم؟ [ سه شنبه 94/4/30 ] [ 7:7 عصر ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |