آسمان آبی 56 |
خواب بودم گونه ام را مار زد،پشت پلکم عنکبوتی تار زد خواب دیدم زندگی جزسایه نیست ،هیچکس باهیچکس همسایه نیست پاسبان می آید اما بی چراغ،باغبان هم باتبر می رفت به باغ رفت شب،افکارمهتابی نشد،گریه کردم آسمان آبی نشد رفتم اما عشق مجذوبم نکرد،بستر زن نیز مغلوبم نکرد ای که گفتی کاش مرگ بر ما نبود،زندگی آنقدر هم زیبا نبود
[ سه شنبه 94/12/25 ] [ 8:44 عصر ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |