سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آسمان آبی 56
 
قالب وبلاگ

دلم خوش نیست، غمگینم، کسی شاید  نمیفهمد...

کسی شاید نمیداند ،کسی شاید نمیگیرد مرا از دست تنهایی

تو میخوانی فقط شعری و زیر لب آهسته میگویی:

عجب احساس زیبایی...

توهم شاید نمی دانی...



 


[ یکشنبه 94/11/25 ] [ 3:39 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

با خبر کرد نسیمی همه ی دنیا را

متلاطم شده دیدند دل دریا را

گل سرخی که می از قطره ی شبنم می زد

مست می کرد ز بوی نفسش صحرا را

چه صفایی چه هوایی چه دلی داشت زمین

شور می داد ز حال خوش خود بالا را

چشمهایی به روی چشم دگر وا شد و بعد

دل مجنون کسی برد دل لیلا را

بین آغوش برادر چقدر آرام است

چقدر ناز ربودست دل بابا را

گوییا بار دگر حضرت پیغمبر دید

عکسی از ماه رخ کودکی زهرا را

زینت خانه ی مهتاب به دنیا آمد

زینب حضرت ارباب به دنیا آمد

چهره اش منعکس از طلعت روی زهراست

عشق بازیش از آن حال و هوایش پیداست

حضرت زینب کبری خودش اقیانوسیست

گرچه چشمان پر از گوهر نابش دریاست

اگر عباس علمدار صف کرب و بلاست

از ازل تا به ابد پرچم زینب بالاست

مادری کرد برای سه امامش زینب

پس ولایت به پرستاری او پا برجاست

سوره ی مریم قرآن نمی از تفسیرش

وسعت روح بزرگش چقدر نا پیداست

بهترین خوبترین خواهر دنیا آمد 

حضرت فاطمه ی دیگر دنیا آمد


  


[ شنبه 94/11/24 ] [ 8:41 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

یادم نمی کنی و ز یادم نمی روی

یادت بخیر یار فراموشکار من...



            

 


[ شنبه 94/11/24 ] [ 8:31 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

باز هم "جمعه" و معشوق من در سفر است

باز هم وسوسه دارم نکند پشت در است

باز هم "جمعه" و دلتنگی و یک بغض عجیب

باز هم همدم تنهایی من چشم تر است...



                


[ جمعه 94/11/23 ] [ 12:53 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

انشای پسر بچه آلمانی به پدر رفتگرش:

پدر عزیزم من به خوبی میفهمم

که بسیار با شرف است آنکس که انسان باشد و بین آشغال ها نان پیدا کند،

تا آنکس که آشغال باشد و بین انسانها نان پیدا کند...!!!!!

 


 


[ پنج شنبه 94/11/22 ] [ 6:57 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

  چه دلی دارند سنگ های کنار رودخانه

همه ی عمر به رفتن آب نگاه می کنند

اما دلشان برای چیزی تنگ نمی شود

نه کسی برایشان نامه می نویسد

نه دستی برای نوشتن دارند

تنها رویایشان لگد سگی است شاید

یا شیطنت کودکی

و معلوم نیست زیر آن چشم های بسته

به چه چیز فکر می کنند

که گاهی قطره ی اشکی خیس می کند

صورت سیاهشان را



 


[ چهارشنبه 94/11/21 ] [ 9:18 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

تنها ؛ تویی تو که می تپی به نبض این رهایی

تو فارق از وفور سایه هایی

باز آ که جز تو جهان من حقیقتی ندارد

تو می روی که ابر غم ببارد

به سمت ماندنت راهی نمیشوی چرا

بگذار بگویم که از سراب این آب بریدم

من از عطش ترانه آفریدم

به سمت ماندنت راهی نمی شوی چرا

گاهی ستاره هدیه کن به مشت پوچ شب ها

شمرده تر بگو با من حروف رفتنت

تا من بگیرم از دلت همه بهانه ها را

آشوبم آرامشم تویی

به هر ترانه ای سر میکشم تویی

سحر اضافه کن به فهم آسمانم

آشوبم آرامشم تویی

به هر ترانه ای سر میکشم تویی

بیا که بی تو من غم تو صد خزانم



[ سه شنبه 94/11/20 ] [ 6:3 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

چه دشوار است درک فاصله ها

فرسنگ‌ها از کسی دورم

که از رگ گردن به من نزدیک تر است



              


[ یکشنبه 94/11/18 ] [ 10:51 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

باران که شدى مپرس ، این خانه ى کیست...

سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست...

باران که شدى، پیاله ها را نشمار...

جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست...

باران ! تو که از پیش خدا مى آیی

توضیح بده عاقل و فرزانه یکیست...

بر درگه او چونکه بیفتند به خاک

شیر و شتر و پلنگ و پروانه یکیست

با سوره ى دل ، اگر خدا را خواندى

حمد و فلق و نعره ى مستانه یکیست

این بى خردان،خویش ، خدا مى دانند

اینجا سند و قصه و افسانه یکیست

از قدرت حق ، هرچه گرفتند به کار

در خلقت حق، رستم و موریانه یکیست

گر درک کنى خودت خدا را بینى

درکش نکنى , کعبه و بتخانه یکی است



                     


[ یکشنبه 94/11/18 ] [ 5:1 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

حال دلم خوب نیست ...

میشود برای دلم (امن یجیب) بخوانید؟؟



              


[ جمعه 94/11/16 ] [ 7:15 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 88
بازدید دیروز: 30
کل بازدیدها: 219419