سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آسمان آبی 56
 
قالب وبلاگ

توانگر کسی است:

که به آنچه خداوند توانا نصیبش کرده خرسند باشد،

زیرا شوریده بخت تر و پراکنده خاطرتر از آزمند کسی نیست.


 


[ دوشنبه 94/5/12 ] [ 12:59 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

خدایا سرده این پایین،از اون بالا تماشا کن

اگه میشه فقط گاهی،خودت قلب منو "ها" کن

خدایا سرده این پایین،ببین دستامو میلرزه

دیگه حتی همه دنیا،به این دوری نمی ارزه

تو اون بالا، من این پایین،دوتاییمون چرا تنها؟

اگه مجنون دلش گیره،بگو لیلی چرا تنها؟

خدایا من دلم قرصه،کسی غیر از تو با من نیست

خیالت از زمین راحت،که حتی روز روشن نیست

کسی اینجا نمی بینه،که دنیا زیر چشماته

یه عمره یادمون رفته، زمین دارمکافاته

فراموشم شده گاهی،که این پایین چه ها کردم

که روزی باید از اینجا ،بازم پیش تو برگردم

خدایا وقت برگشتن یه کم با من مدارا کن

شنیدم گرم آغوشت،اگه میشه منم جاکن




[ یکشنبه 94/5/11 ] [ 3:9 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

 نه بسته ام به کس دل

 نه بسته کس به من دل

 چو تخته پاره بر موج

 رها رها رها من

ز من هر آن که او دور

چو دل به سینه نزدیک

به من هر آنکه نزدیک

از او جدا جدا من

نه چشم دل به سویی

نه باده در سبویی

که تَر کنم گلویی

به یاد آشنا من

ستاره ها نهفته

در آسمان ابری

دلم گرفته ای دوست

هوای گریه با من


 


[ جمعه 94/5/9 ] [ 9:56 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

من از اشکی که میریزد ز چشم یار می ترسم

 از آن روزی که اربابم شود بیمار می ترسم 

همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس

من از خوابیدن منجی درون غار می ترسم!

رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم فرزند

من از گرداندن یوسف سر بازار می ترسم

همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن

از اینکه باز عاشورا شود تکرار می ترسم!

سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست

من از بی مهری این ابرهای تار می ترسم!

تمام عمر، خود را نوکر این خاندان خواندم

از آن روزی که این منصب کند انکار می ترسم!

طببیم داده پیغامم بیا دارویت آماده است

از آن شرمی که دارم از رُخ عطار می ترسم

شنیدم روز و شب از دیده ات خون جگر ریزد

من از بیماری آن دیده ی خونبار می ترسم!

به وقت ترس و تنهایی، تو هستی تکیه گاه من

مرا تنها میان قبر خود نگذار می ترسم!

دلت بشکسته از من، لکن ای دلدار رحمی کن

من از نفرین و از عاق پدر بسیار می ترسم!

هزاران بار، رفتم، از درت شرمنده برگشتم

ز هجرانت نترسیدم ولی این بار می ترسم!

دمی وصلم، دمی فصلم، دمی قبضم، دمی بستم

من از بیچارگیِ آخر این کار می ترسم

جهان را قطره اشکی می کند ویران

من از اشکی که می ریزد زچشم یار می ترسم!



 


[ جمعه 94/5/9 ] [ 10:31 صبح ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

مهمترین خواص فلفل که از بعضی از آنها در داروسازی استفاده می شود

شامل انواع پمادهایی است که به عنوان ضد درد موضعی تهیه شده اند. این

پمادها به  علت قرمزی و گرم کردن شدید پوست، خون را به قسمت سطحی

هدایت مینماید و با این عمل به بهبود دردهای موضعی کمک می کند. از اثرات

مهم دیگر فلفل می توان تحریک گردش خون ، تحریک و گرم شدن بدن ، کمک

به هضم غذا، اشتها آور بودن ، ضد میکروب بودن ، تسکین ورم لوزه ، درد زونا،

تسکین سرماخوردگی را نام برد. اثرات خوب دیگر فلفل در دردهای روماتیسمی

و درد مفاصل و یا درد های دست و پا و کمر است. عده ی زیادی از افراد فلفل

قرمز تند را به سبب تندی که دارد خیلی دوست دارند و با غذا مصرف می کنند.

طبق بررسی های علمی، ماده شیمیایی تندی زای فلفل قرمز به نام

" کاپسایی سین " علاوه بر خاصیت تندی که به غذا می دهد دارای خواص

دیگری است از جمله اینکه باعث افزایش ترشح ایندوفرین در مغز می شود

که انسان را به طور موقت سرحال می آورد. هروقت که انسان فلفل قرمز تند

میخورد ماده ی تندی زای " کاپسایی سین " باعث ایجاد سوزش در انتهای

عصب های زبان و دهان می شود و موجب می شود که اعصاب زبان و دهان

علائم درد کاذبی به مغز بفرستند و در پاسخ این علائم مغز برای حفظ و حمایت

بدن از آسیب احتمالی، درد کُش های طبیعی یا ایندوفرین ترشح می کند که

مشابه تزریق مورفین موجب سرحالی، شادابی و فرح زایی می شود...


  


[ چهارشنبه 94/5/7 ] [ 7:55 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

تو را حس می کنم هردم ...

که با چشمان زیبایت مرا دیوانه ام کردی...

من از شوق تماشایت...

نگاه از تو نمی گیرم....

تو زیباتر نگاهم می کنی این بار....

ولی... افسوس... این رویاست....

تمام آنچه حس کردم، تمام آنچه می دیدم....

تو با من مهربان بودی...

و این رویا چه زیبا بود....

ولی افسوس که رویا بود...



                                      

                

 


[ سه شنبه 94/5/6 ] [ 2:19 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

تو مقصری اگر من دیگر " من سابق " نیستم

من را به نبودن محکوم نکن!

من همانم که درگیر عشقش بودی!

یادت نمی آید؟؟

من همانم

حتی اگر این روز ها هر دویمان بوی بی تفاوتی بدهیم...



 

  

 

 

 


[ یکشنبه 94/5/4 ] [ 12:24 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

ای کاش کودک بودم ،تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود  

ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم ، نه اینکه مجبور باشم همواره

تبسمی تلخ برلب داشته باشم

ای کاش کودک بودم ، تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش

می کردم ای کاش...


                 

 


[ شنبه 94/5/3 ] [ 7:20 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

من آرزو کردم برایت یار باشم

 آقا نمیخواهم بدوشت بار باشم

یوسف خریدن نیست در اندازه ی من

اینجا دویدم گرمی بازار باشم

دیگر حرامم باد خواب صبح جمعه

خوب است وقت دیدنت بیدار باشم

تا آخر عمر از تو میخوانم که شاید

بین سپاهت میثم تمار باشم

یک لحظه هم نگذار من بی تو بمانم

دیگر نمیخواهم پی اغیارباشم

هرشب سحرها را به یادت سرنمودم

تا همنشین محفل دلدارباشم

آقا بیا آقا بیا ... آقا کجایی؟

ناچار بودم که در این تکرار باشم

بیچاره ی عشق توأم الحمدالله

شادم از اینکه بهر تو ناچار باشم

وقتی طیبِ دردهای ناعلاجی

من نذر کردم تا ابد بیمار باشم

چشمم به یاد کربلا لبریز اشک است

سخت است دور از مرقد دلدار باشم




[ جمعه 94/5/2 ] [ 12:43 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

پر زدن از دام ابریشم به من هم می رسد

شادمانی های بعد از غم به من هم می رسد

برگ ها از شاخه می افتند و تنها می شوند

از جدایی ، گرچه می ترسم ، به من هم می رسد

هر کجا هستم من از یاد تو غافل نیستم

در خیابان شاخه ی مریم به من هم می رسد

گندم گیسوی تو از باغ مینو بهتر است

از گناه حضرت آدم به من هم می رسد

گر چه از من هیچکس غیر از وفاداری ندید

بی وفایی های این عالم به من هم می رسد

هر کجا سروی به خاک افتاد با خود گفته ام

نوبت هیزم شدن کم کم به من هم می رسد



 


[ پنج شنبه 94/5/1 ] [ 10:30 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 327
بازدید دیروز: 30
کل بازدیدها: 219658