آسمان آبی 56 |
به جنون که می رسم از تمام تکه های زندگی ام تنها دیوانگی هایم را بر میدارم و ناشیانه قلمم را که نه، انگشتانم را بر پوست سیاه شب می کشم و تکه های گمشده ی طلوع زندگی ام را به تصویر می کشم آری سخت دلم قطعه ای بهانه برای ماندن می خواهد. [ یکشنبه 92/12/4 ] [ 10:14 عصر ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
فقیر به دنبال شادی ثروتمند و ثروتمند به دنبال آرامش زندگی فقیر است، کودک به دنبال آزادی بزرگتر و بزرگتر به دنبال سادگی کودک است، پیر به دنبال قدرت جوان و جوان در پی تجربه ی سالمند است. آنان که رفته اند در آرزوی بازگشت و آنان که مانده اند در رویای رفتن. خدایا کدامین پل در کجای دنیا شکسته است که هیچکس به مقصد خود نمی رسد؟؟؟ [ یکشنبه 92/12/4 ] [ 10:49 صبح ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
عارفی را گفتند دنیا را چگونه می بینی؟ گفت آنچنان که بدون رضایت من برگی از درخت نمی افتد! پرسیدند مگر خدا هستی؟؟ گفت نه ، راضی به رضای خدا هستم. [ یکشنبه 92/12/4 ] [ 10:44 صبح ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
این روزها همه در تکاپو هستند و به فکر نو شدن ، و خوشحال از آمدن بهار. هر کس خود را به طریقی برای سال نو آماده میکند و از همه مهمتر همه به فکر شاد کردن کودکانشان هستند. یادمان باشد که عید نزدیک است و هستند کودکانی که لبخند روی لبهای خشکشان خشکیده . یادمان باشد که کودکانی هستند که شبها به جای لالایی شیرین با اشک شور میخوابند و خواب کفش و لباس نو می بینند. یادمان باشد که کودکانی هستند که سرمای زمستان را به امید بهاری زیبا گذراندند و رنج نداشتن لباس گرم را به امید لباس نو عید به جان خریدند. بیایید همه ی کودکان سرزمینمان را مثل کودکان خود بدانیم و سهمی هر چند کوچک برای شاد کردنشان داشته باشیم و از لبخند بر لبانشان نشاندن دریغ نکنیم، کودکان سرزمینمان حق دارند که بخندند و شاد باشند. یادمان باشد که عید نزدیک است..... [ شنبه 92/12/3 ] [ 10:18 عصر ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
خداوندا تو خیلی بزرگی و من خیلی کوچک ولی جالب اینجاست تو به این بزرگی من کوچک را فراموش نمی کنی ولی من به این کوچکی تو را فراموش کرده ام. مرا بخاطر سهل انگاری ام ببخش. [ پنج شنبه 92/12/1 ] [ 10:4 عصر ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
وقتی آرزوی بلندم دست نیافتنی شدو مرد ، دلخوش بودم به آرزوی کوتاه تر و پایین تر، آن هم مرد و باز دلخوش کردم به آرزویی کوتاه تر ، پایین تر و کوچکتر آن هم مردو اکنون من در خاکی تیره و تار مردنی شدم. ای کاش در آرزوی بلندم جان داده بودم . [ پنج شنبه 92/12/1 ] [ 9:57 عصر ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
یک دانه بذر میلیونها دانه را با خود دارد!! آیا وفور و غنای هستی را می بینی؟ خدا در وجود ما هم روحش را به امانت گذاشته، این همان دانه ی الهی است که باید آن را با عشق و ایمان آبیاری کرد تاشکوفا گردد. [ پنج شنبه 92/12/1 ] [ 9:53 عصر ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
یادمان باشد که همیشه ذره ای حقیقت پشت، این فقط یه شوخی بود، کمی کنجکاوی پشت همین جوری پرسیدم، قدری احساسات پشت به من چه اصلا" و مقداری خرد پشت چه میدونم و اندکی درد پشت اشکالی نداره وجود دارد.... [ پنج شنبه 92/12/1 ] [ 9:50 عصر ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
بارپروردگارا! چنان بنواز دلم را که هر جا نفرتی هست عشق باشم، هر جا زخمی هست مرهم باشم ، هر جا تردیدی هست ایمان باشم و هر جا ناامیدی هست امید باشم، تا بتوانم دوست بدارم همه را بی چشمداشت و بفهمم دیگران را حتی اگر مرا نفهمند... [ پنج شنبه 92/12/1 ] [ 9:45 عصر ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
این شبها که میگذرد احساس می کنم تنهائی مثل طوفان شاخه ی زندگی را می لرزاند و من چون بیدی مجنون وجودم را در اختیارش می گذارم، این شبها که می گذرد احساس می کنم سایه ی مهربانی بر سرمان کمتر شده است. این شبها که می گذرد احساس می کنم می شود از پشت این غبار مه آلود سخت و سنگین نور را جست ،فقط چشمهایی می خواد به وسعت آبی عشق. [ چهارشنبه 92/11/30 ] [ 10:48 عصر ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |