آسمان آبی 56 |
سالهاست که دیگر پشتم به هیچ دیواری گرم نیست، دیریست که کودکانه هایم را به دست باد سپرده ام. میدانم روزی قاصدکی بازیگوش دزدانه ، پاورچین پاورچین خواهد آمد و گرد سپید موهایم را خواهد تکاند، روزی باد ما را با خود خواهد برد. [ سه شنبه 92/11/29 ] [ 11:23 صبح ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
هیچکس با من در این دنیا نبود هیچکس مانند من، تنها نبود هیچکس دردی زدردم برنداشت بلکه دردی نیز بر دردم گذاشت هیچکس فکر مرا باور نکرد خطی از شعر مرا از بر نکرد هیچکس معنای آزادی نگفت در وجودم رد پایش را نشست هیچکس آن یار دلخواهم نشد هیچکس دمساز و همراهم نشد هیچکس چون من چنین مجنون نبود در کلاس عاشقی دلخون نبود هیچکس زخم از دل من برنداشت هرکه با من دوست شد یک زخم کاشت [ سه شنبه 92/11/29 ] [ 11:18 صبح ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
توی ایستگاه اتوبوس نشسته بود ، کنارش نشستم و منتظر اتوبوس شدم. چندین و چند بار سر تا پامو نگاه کرد. آهی کشید و گفت دنیا عجب سخت شده جوون!! متوجه شدم انگار منتظر بود یکی پیدا بشه و براش درد و دل کنه، منم که از صحبت بدم نمیومد لبخندی زدم و گفتم سخت نشده سختش کردیم درست میشه انشاءالله. با شنیدن جمله ی من، مثل اینکه من مقصر همه ی گرفتاریاشم گفت کی دیگه چه جوری؟ حس کنجکاویم نذاشت جمله زن را نشنیده بگیرم و ازش رد بشم. پرسیدم، مادرم مگه چی شده که اینجور ناامیدی؟ گفت از دار دنیا یه پسر دارم، گفتم خدا حفظش کنه خب؟؟؟ گفت دو ساله هرجا براش میرم خواستگاری جواب رد می شنوم. پرسیدم چرا؟گفت ای مادر خودت که بهتر ادا و ادفارای دخترای امروزی رو میدونی.تا از در خونشون وارد میشی سوأل پیچت میکنند. مادرش میپرسه آقا زاده مدرک تحصیلیشون چیه؟ میگم فوق لیسانسشونو چند ماهیه گرفتن، یه خورده لب و لوچه اینور اون ور میکنه و در جواب میگه وااا دامادهای فامیل ما همه دکترا دارن. مادرجون، منظورم همون مادر بزرگشونه میپرسه آقازاده کار رسمی دارن؟ میگم نه قراردادین اما انشاءالله رسمیشونم میکنند خدا بزرگه . مادرجون میگه وااا پسری که کارش رو هواست زن گرفتنش برای چیه؟ ما تو فامیلمون همه دامادها کار رسمی دارن. خاله ش میپرسه آقازاده خونه ی مستقل دارن؟ میگم دوتا اتاقی هست با خودمون زندگی میکنند که برای اول زندگی بهشون فشار نیاد. خاله جون در جواب میگه وااا دختر ما ناز پرورده است نمیتونه با قوم شوهر توی دو تا اتاق زندگی کنه. همچین میگن قوم شوهر که هرکی ندونه فکر میکنه همون قوم مغولان. عمه ش میپرسه آقازاده ماشین دارن ؟ میگم خدا رو شکر یه پراید دارند در جوابم میگه وااا پراید که نشد ماشین دامادهای فامیل ما همه ماشین دنده اتوماتیک خارجی دارن. دیگه خسته شدم، نشد خواستگاری یه دختر برم و ازم بپرسن آقا زاده ایمان دارن؟ ، نجابت دارن؟ اصالت دارن؟ سلامت جسم و روح دارن؟ تا اومدم بگم نه مادر جون همه ی دخترا که مثل هم نیستن اتوبوس رسید، خودمو با هزار زحمت هول دادم قاطی جمعیت و سوار شدم و اون خانم رو بین جمعیت گم کردم و دیگه ندیدمش، اما تمام مسیر به حرفاش فکر میکردم . راستی توی لیست سوألهامون ایمان ، اخلاق و نجابت جایگاهشون کجاست؟ آیا خونه و ماشین آخرین مدل و ... ضامن خوشبختی دخترهای ما میشه؟ آیا پدر و مادر های ما هم ملاک و معیار ازدواجشون همینا بود که خوشبخت شدن و سالها در کنار هم با خوشی زندگی کردند؟ بیایید سخت نگیریم و با چشم و هم چشمی های غلط سد راه خوشبختی عزیزانمان نباشیم و برای عشق این واژه ی مقدس احترام قائل شویم. [ دوشنبه 92/11/28 ] [ 11:24 عصر ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
لطفا" بخوانید ،کمی فکر کنید و بعد خودتان قضاوت کنید. مخالف مد روز و به روز بودن و شیک بودن نیستم ولی هرچیز حدی دارد ما همه را از حد گذرانده ایم و کم کم داریم فرهنگ اصیل ایرانیمان را به دست فراموشی می سپاریم. این روزها مردم فرهنگشان، لباس پوشیدنشان ، صحبت کردنشان و حتی غذا خوردنشان عوض شده، زشتی ها را کلاس می دانند و فرهنگ غربی را تجدد. ایران یعنی وسعتی به پهنای تاریخ و ایرانی اصالتی دارد به قدمت 2500 سال.آنقدر مناسبت زیبا و ایام زیبا و کلام زیبا داریم که نیازی نیست فرهنگ غرب را در این فرهنگ کهن وارد کنیم. نوروز بی نظیرمان را کدام کشور غربی برای خود برگزیده و سیزده بدرمان را کدام کشور به دل طبیعت رفته؟ آنها برای خود اصالت نداشته جمع می کنند و ما غنی این فرهنگها و اصالتهاییم ولی آنها را بدست فراموشی سپرده ایم. چرا کلمات زیبای پارسی را کنار گذاشته و کلمات بیگانه را چاشنی کلام خود کرده ایم؟ به جای سپاسگزارم مرسی میگوییم و بجای خدانگهدار بای، و سلام هم کم کم دارد از فرهنگمان رخت برمی بندد. چرا به جای گوش کردن به آوازها و موسیقی های اصیلمان راک و پاپ و جاز گوش میکنیم که هیچ کدام با فرهنگ و روحیاتمان سازگار نیست؟ چرا روز ولنتاین که غربی ها روز عشاق نامیدند را جشن میگیریم و به هم تبریک میگوییم بهتر نیست روزی را در فرهنگ هجری خورشیدیمان برگزینیم و نامش را روز دوستی های پاک بگذاریم؟ چرا بجای دید و بازدید این سنت نیکو برای هم ایمیل و پیامک میفرستیم و فکر می کنیم چقدر با کلاسیست و نمیدانیم که یک لحظه دیدار میارزد به صد ایمیل و پیامک. چرا بجای غذاهای سنتی و سالم خودمان مثل آبگوشت و دم پختک و کوفته تبریزی رفتیم سراغ لازانیا و پیتزا و اسنک؟ چرا رفتیم سراغ حماسه و اسطوره های غرب مگر کم اسطوره و حماسه داریم که سراغ اسطوره ها و حماسه های غربی میرویم؟ چرا بجای جا انداختن فرهنگ زیبای پارسی فرهنگ غرب را برای خودمان برگزیدیم و اصالتمان را در بیگانه جستجو می کنیم؟مگر فرهنگمان چه عیب دارد که غربگرا شده ایم؟چرا باید آنقدر بی تفاوت باشیم و اجازه بدهیم چوگان این ورزش اصیل ثبت جهانی کشوری شود و نان لواشمان ثبت معنوی کشوری دیگر؟ مگر نه اینست که ایرانی عرق وطن پرستی دارد چرا قدر این سرزمین را نداریم که برای حفظ سنت ها و فرهنگ هایش خون دلها خورده شده ؟ چرا قدر این سرزمین را نداریم که کورش آن حافظ حقوق بشر بوده و منشورش جهانگیر و آرش مرزدارش بوده و قصه دلدادگی شیرین و فرهاد نشانگر عشق پاکش . ما باید اصالت و فرهنگمان را در لابلای شاهنامه و مثنوی، بوستان و گلستان جستجو کنیم. بیاییم فرهنگ ایرانیمان را حفظ کنیم و نگذاریم با فرهنگهای غلط خدشه دار شود و اجازه ندهیم فرهنگهای زیبایمان به تاراج رود. " ایرانم همیشه سربلند و جاویدان بمان " [ دوشنبه 92/11/28 ] [ 3:58 عصر ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
بیخودی پرسه زدیم، صبحمان شب بشود بیخودی حرص زدیم سهممان کم نشود ما خدا را با خود سر دعوا بردیم و قسمها خوردیم ما به هم بد کردیم ،ما به هم بد گفتیم ما حقیقت ها را زیر پا له کردیم و چقد حظ بردیم ،که زرنگی کردیم روی هر حادثه ای ،حرفی از مهر زدیم از تو من می پرسم ما که را گول زدیم [ پنج شنبه 92/11/24 ] [ 11:58 عصر ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
مهربانا! چه کنم با این همه رنج و تنهایی؟ پشت سرم گرگهای گرسنه اند و پیش رویم دره ای عمیق و ترسناک. نه جرأت رفتن دارم و نه شجاعت برگشتن. تو که خود گفته ای از رگ گردن به من نزدیکتری دستم را بگیر، که سخت محتاج دستان مهربانت هستم.. [ پنج شنبه 92/11/24 ] [ 11:50 عصر ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
در لا بلای این ازدحام و هیاهو گم شده ام. چه کسی مرا با این همه درد و رنج پذیرا می شود؟ چه کسی مرهم زخمهای دلم می شود وپناهگاه تنهاییم؟ هر چه فکر میکنم محرم و مرهمی جز تو ندارم. معبودا، خود را در دامان تو رها میکنم بپذیر و نگهدار مرا.. [ پنج شنبه 92/11/24 ] [ 11:46 عصر ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
گاهی گمان نمی کنی و می شود گاهی، نمی شود که نمی شود گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست گاهی نگفته قرعه بنام تو می شود گاهی گدای گدایی و بخت نیست گاهی تمام شهر گدای تو می شود [ پنج شنبه 92/11/24 ] [ 11:41 عصر ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
یک نفر به داد من برسد، چه کنم با این تنی که در این میانه کم آورده است و هی مرا زمین گیر میکند، با این همه سرگیجه و ضعف، دل نگرانی و حال بد چه کنم؟ چرا هیچ دکتری نمیفهمد درمان درد مرا ؟ هی میگویند اضطراب است اضطراب. چه کنم با این همه استرس با این همه اضطراب؟ یک نفر مرا آرام کند من فقط آرامش میخواهم. از چه کسی کمک بگیرم؟ چه چیز آرامم خواهد کرد؟ کتابت را باز میکنم چه آیه دلنشینی.. ای کسانی که ایمان آوردید از صبر و نماز کمک بگیرید که خدا با صابران است... [ پنج شنبه 92/11/24 ] [ 11:37 عصر ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
لا لا لا لا بخواب دنیا خسیسه واسه کمتر کسی خوب مینویسه یکی لبهاش دایم غرق خنده است یکی پلکاش تو خوابم خیسه خیسه [ پنج شنبه 92/11/24 ] [ 11:30 عصر ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |