سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آسمان آبی 56
 
قالب وبلاگ

گلی از شاخه اگر می چینیم

برگ برگش نکنیم 

و به بادش ندهیم

لااقل لای کتاب دلمان بگذاریم

و شبی چند از آن را

هی بخوانیم و ببوسیم و معطر بشویم

شاید از باغچه کوچک اندیشه مان گل روید


          

 


[ سه شنبه 93/11/21 ] [ 3:47 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

این روزا خیلی تنهام، خیلی داغونم

هست کسی که مثل من دلش

نه برای کسی،

نه برای عشقی،

نه برای جایی …

نه برای چیزی!

بلکه دلش برای خودش تنگ شده…

برای خود خودش!

دلیل تنهاییم را تازه فهمیدم

وقتی محبت کردم و تنها شدم،

وقتی دوست داشتم و تنها ماندم...

دانستم;

باید تنها شد و تنها ماند تا خدا را فهمید


      

 


[ دوشنبه 93/11/20 ] [ 12:21 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

من به آمار زمین مشکوکم ؟

اگر این سطح پر از آدمهاست

پس چرا این همه دلها تنهاست؟

بیخودی می گویند هیچ کس تنها نیست

چه کسی تنها نیست؟ همه از هم دورند

همه در جمع ولی تنهایند

من که در تردیدم تو چطور؟

نکند هیچکسی اینجا نیست

گفته بود آن شاعر :

هر که خود تربیت خود نکند حیوان است

آدم آنست که او را پدر ومادر نیست

من به آمار،به این جمع

و به این سطح  که گویند پر از آدمهاست

مشکوکم

نکند هیچکسی اینجا نیست

من به آمار زمین مشکوکم

چه کسی گفته که این سطح پر از آدمهاست؟

من که می گویم نیست

گر که هست، دلش از کثرت غم فرسوده ست

یا که رنجور و غریب

خسته ومانده ودر مانده براه

پای در بند و اسیر

سرنگون مانده به چاه

خسته وچشم به راه

تا که یک آدم از آنچا برسد

همه آن جا هستند

هیچکس آن جا نیست

وای از تنهایی

همه آن جا هستند

هیج کس آنجا نیست

هیچکس با او نیست

هیچکس هیچکس

من به آمار زمین مشکوکم

چه عجب چیزی گفت

چه شکر حرفی زد

گفت:من تنهایم

هیچکس اینجا نیست

گفت:اگر اشک به دادم نرسد می شکنم

اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم

بر لب کلبه ی محصور وجود

من در این خلوت خاموش سکوت

اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم

اگر از هجر تو آهی نکشم

اندر این تنهایی

به خدا می شکنم به خدا می شکنم

من به آمار زمین شک دارم

چه کسی گفته که این سطح پر از آدمهاست؟


        



[ دوشنبه 93/11/20 ] [ 11:53 صبح ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

رو به تو سجده می کنم دری به کعبه باز نیست

بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست  

به هر طرف نظر کنم نماز من نماز نیست

مرا به بند می کشی از این رهاترم کنی

زخم نمی زنی به من که مبتلاترم کنی

از همه توبه می کنم بلکه تو باورم کنی

قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد

تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد

عذاب می کشم ولی عذاب من گناه نیست

وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست 


        

 

 


[ یکشنبه 93/11/19 ] [ 8:12 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

الا یا ایها المهدى، مدام الوصل ناولها

که در دوران هجرانت بسى افتاد مشکلها  

 صبا از نکهت کویت نسیمى سوى ما آورد

ز سوز شعله شوقت چه تاب افتاد در دلها

 چو نور مهر تو تابید در دلهاى مشتاقان

ز خود آهنگ حق کردند و بربستند محملها

 دل بی بهره از مهرت، حقیقت را کجا یابد

حق از آیینه ی رویت، تجلى کرد بر دلها

 به کوى خود نشانى ده، که شوق تو محبان را

ز تقوا داد زاد ره، ز طاعت بست محملها

 به حق سجاده تزیین کن، مَهِل محراب و منبر را

که دیوان فلک صورت، از آن سازند محفلها

 شب تاریک و بیم موج و گردابى چنین هایل

ز غرقاب فراق خود رهى بنما به ساحلها

 اگر دانستمى کویت، به سر مست آمدم سویت

خوشا گر بودمى آگه، ز راه و رسم منزلها


        

                     

 


[ جمعه 93/11/17 ] [ 12:38 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

 خورشید و ماه و ستارگان تا بدانجا که حافظه‏ شان یارى می کند

به تو سلام میگفته اند.

نرگس‎ها اولین رکوع حیات را بر آستان تو کرده‏ اند.

موج‎ها از ازل سر بر ساحل رسالت تو می ساییده‏ اند.

سرسخت‎ ‎ها، نام تو را هر پگاه فریاد می کرده‏ اند

پیغمبران و رسولان همه در کلاس تو درس رسالت می خوانده‏ اند.

سرو و صنوبران مدام راستاى قامت تو را تداعى می کرده‏ اند.

بلبلان و قناریان هر چه یاد دارند، همیشه مدح تو می گفته‏ اند.

گل‎هاى محمدى همه با نام تو پر می گشوده ‏اند.

قطرات باران، اندیشه حیات را وام از تو می گرفته اند.

بنفشه‏ هاى جان باخته و دل افروخته همیشه در صفحه ی سینه سوخته

خویش تصویر روشنى از تو میبافته‏ اند.

در حافظه ی جویبارها، جز تکرار نام تو هیچ نیست.

شبنم‏ ها هر چه به خاطر دارند بر تو درود می فرستاده‏ اند.

پیش از تو را، کسى به یاد ندارد.

موجودات هر چه به گذشته‏ ها می نگرند، هر چه در خورجین سوابق خویش

جستجو می کنند، هر چه زمین ماضى را میکاوند، هر چه نگاه در زوایاى حافظه

می گردانند، جز تو هیچ نمی بینند.

هستى، طفیل آمدن توست.

چنین نبود که خداوند تو را براى هستى خلق کند.

هستى به افتخار تو آمد.

تو براى عالم نیامدى، عالم براى تو آمد.

مگر نه خداوند، تو را پیش از همه، از نور خویش آفرید و

جهان از کرشمه ی چشم تو موجود شد؟

مگر نه افلاک در التهاب غمزه ی نگاه تو پدید آمد؟

مگر نه تو مقصود بودى و ماسوا به تبع ؟

آن گنج مخفى که خداوند بود و دوست داشت که یافته شود

مگر به آفرینش تو یافته نمی شد؟

مگر تو برترین شناساى پروردگار خویش نبودى؟

چه کسى می توانست بیاید که او را بهتر از تو دریابد؟

مگر بناى آفرینش بر عبادت نبود؟

مگر تو عابدترین بنده ی خدا نبودى؟

مگر با خلق تو آن غایت به تحقق نمی نشست؟

مگر با آغاز تو، کار آفرینش پایان نمی گرفت؟

آرى، تو همه بودى و با آمدن تو انگیزه‏ اى براى خلقت دیگران نبود .

آرى، ولى، تو «رحمة للعالمین» بودى.

و در «رحمة للعالمین» بودن تو همین بس که عالم و آدم از نور تو آفریده شد

و وام حیات از تو گرفت با آن که تو خلق کامل و کاملترین خلق بودى.

خداوند فرمود که نه فقط خلایق و افلاک را که بهشت و جهنم را حتى به

خاطر تو می آفرینم. بهشت را محض یاران تو و جهنم را براى مخالفان تو.

 ملائک تا ابد مأمور صلوات بر تو شده‏ اند.

آری به راستی تو محمدی ، احمدی، سرمدی ، تو رحمة للعالمینی


            

                          

                        



 


[ دوشنبه 93/11/13 ] [ 8:56 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

زمانی که دو نفر عاشق هم می گردند و بر این گمانند که برای یکدیگر ساخته

شده اند می بایست شهامت گسستن این پیوند را داشته باشند ،

چرا که اگر ادامه دهند بسی چیزها از دست خواهند داد

و هیچ چیز به دست نخواهند آورد .


           



[ یکشنبه 93/11/12 ] [ 5:12 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

یک نفر انگشتش را در خاک فرو می برد تا بو ببرد در کدامین سرزمین است؛

من انگشتم را در جهان فرو می کنم،و از هیچ چیز بو نمی برم. من کجا

هستم؟ جهان چه معنایی دارد ؟ معنای آن کلمه چیست ؟

چه کسی مرا به فریب در میان این همه نهاده و سراپا ایستاده در اینجا رها

کرده؟من کیستم؟ چگونه سر از این جهان درآوردم؟ چرا در این مورد از من

نظری خواسته نشد؟ چرا مرا از قواعد و قوانین مطلع نکردند بلکه تنها در میان

صفوف چپانده شدم چنانکه گویی به دست رباینده ی بشر خریداری شده

باشم؟ چگونه مشمول چنین امر عظیم ومتهورانه ای که واقعیت نامیده

می شود، گردیدم ؟ چرا باید مشمول چنین چیزی گردم ؟

آیا مسئله انتخاب در کار نیست؟و اگر من به ناگزیر مشمول چنین امری شده

ام پس گرداننده کجاست. او باید در این مورد توضیح دهد. آیا گرداننده ای در کار

نیست؟ شکایتم را باید نزد چه کسی اظهار دارم ؟


   

                          

                                  

 


[ یکشنبه 93/11/5 ] [ 9:1 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید

همه را مست و خراب از می انـگور کنید

مزد غسال مرا ،سیر شرابش بدهید

مست مست از همه جا ،حال خرابش بدهید

بر مزارم مگذارید بیاید واعـظ

پیر میخانه بخواند، غزلی از حافظ

جای تلقین به بالای سرم، دف بزنید

شاهدی رقص کند، جمله شما کف بزنید

روز مرگم وسط سینه ی من چاک زنیـد

اندرون دل من ،یک قلمه تاک زنید

روی قبرم بنویسید وفادار برفت

آن جگر سوخته ،خسته از این دار برفت


                         


[ یکشنبه 93/11/5 ] [ 9:35 صبح ] [ z.foroutan ] [ نظر ]

پارانوئید جزء دسته اختلالات شخصیتی محسوب می شود. مشخصه ی

بیماران مبتلا به اختلال شخصیت بدگمان یا پارانوئید، شکاک بودن و بی

اعتمادی دائم به همه افراد است. صد البته آنها احساس بدگمانی را به خود

نسبت نمی‌دهند بلکه دیگران را مسئول این همه بدگمانی خود می‌دانند.

این افراد متخاصم، تحریک‌پذیر و خشمگین هستند. آنها متعصبند و به همسر

خود سوءظن بیمارگونه دارند، بطوری که گاهی گوشی همراه همسران یا

جیبهای آنها را چک میکنند. شخصیت‌های پارانوئید بدعنق و اهل دعوا و مرافعه

هستند و دائم مدارکی دال بر تخلف دیگران جمع می‌کنند. به‌ طور معمول از

هر 1000 نفر، بین 5 تا 25 نفر دچار این مشکل هستند. این اختلال در مردان

شایع تر است افراد بدبین معمولاً گرم و صمیمی نیستند و قدرت و منزلت افراد،

آنها را تحت تاثیر قرار می‌دهد و به آن دقیقاً توجه دارند. به‌طوری که اگر کسی

را ضعیف بیابند یاحس کنند که در وضع و حال طرف مقابل اختلال یا نقصی وجود

دارد به او به دیده تحقیر نگاه می‌کنند. همچنین افراد مبتلا‌ به اختلال شخصیت

پارانوئید ممکن است در موقعیت‌های اجتماعی، آدم‌هایی فعال و کارا به‌ نظر

برسند در حالی که اغلب فقط دیگران را می‌ترسانند یا افراد را به جان هم

می‌اندازند. مشکلات شغلی و زناشویی هم در این بیماران خیلی شایع است.

افراد پارانویایی خود را از افراد جامعه جدا می کنند و در مجالس در گوشه ای

آرام می نشینند و چهره ایی سرد و بی روح دارند. عوامل ارثی در این اختلال

دخیل است، اما به نظر می رسد محیط اولیه پرورش کودک بسیار مهم است،

محیط خانوادگی سرد، انزوا جو، بی اعتمادی و سوء ظن در ایجاد شخصیت

پارانوئید نقش دارد.

علائم 


1) بدون دلیل کافی، گمان می‌کند که دارند او را استثمار می‌کنند، به او ضرر

می‌زنند یا سرش کلاه می‌گذارند.


2)بدون دلیل کافی، وفاداری یا قابل اعتماد بودن دوستان و اطرافیان خود را زیر

سوأل می‌برند، به صورتی که این شک دائم ذهن او را مشغول کرده باشد.


3)به دیگران اطمینان نمی‌کند زیرا می‌ترسد دیگران از اطلاعاتی که او به آنها

می‌دهد، بر علیه خودش استفاده کنند!

4) در پس اظهارنظرهای بی‌غرض یا اتفاقات بی‌خطر و حتی اتفاقات خوب،

مفاهیم تحقیر کننده یا تهدیدکننده پیدا می‌کند.

5) همیشه دلخور و ناخشنود است، و کینه می‌ورزد. یعنی اگر کسی به او 

توهین کرده، بی‌اعتنایی کرده یا بی‌احترامی کرده باشد، هیچ وقت او را

نمی‌بخشد.

6) با کوچکترین اتفاق و صحبتی احساس می‌کند به شخصیت یا اعتبارش

لطمه وارد شده است (در حالی که دیگران اصولاً چنین برداشتی از آن اتفاق

ندارند) و فوراً واکنشی خشمگینانه نشان می‌دهد یا به مقابله می‌پردازد.

7) مکرراً و بدون هیچ دلیل به وفاداری همسر خود شک می‌کند.

درمان

افراد پارانوئیدی خود برای درمان مراجعه نمی کنند چون معتقدند که از نظر

شخصیتی افراد سالمی هستند درمان انتخابی در افراد پارانوئید روان درمانی

است و باید تحت نظر روانپزشک قرار گیرند.در مواردی هم جهت جلوگیری از

سرآسیمگی و اضطراب این بیماران از دارو استفاده می شود که این دارو

درمانی باید زیر نظر پزشک شروع و در موقع مناسب قطع شود.


       

                    




[ شنبه 93/11/4 ] [ 10:20 عصر ] [ z.foroutan ] [ نظر ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 63
بازدید دیروز: 28
کل بازدیدها: 212325